الهـــی به امید ِ تو
گاه برای احساس زنده بودن باید نوشت ، گاه برای زندگی باید زنده بود !
آمدم بنویسم ٬ ناگهان به پهنای ِ لغت نامه تمام کلمات قهر کردند و رفتند ؛ بسی آزرده گشتم.
توسل به هر الهه و قلم کردم اجابت نشد ، سراغ هر می و نوشابه رفتم دوا نشد ٬
به در هر دفتر و حرم کوبیدیم روا نشد !
مسجدی می شناسم که در آن فقط یک خدا پرستش می شود ،
جنگلی هست که فقط یک درخت دارد ،
کشوری وجود دارد که فقط یک نفر جمعیت دارد ،
دیوانی خواندم که فقط یک مصرع شعر داشت ،
دریایی دیدم که فقط یک قطره وسعت داشت ،
ملکوتی بود که فقط یک سجاده عظمت داشت ،
" خدا " یی که فقط یک کلمه است !
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:خو دختر این چه حرفیه ؟! البته من هم بعضی وقت ها همین حس رو پیدا کردم ولی بعد دیدم واقعا به صلاحم بوده والّا *:)